برای بیشتر ما شکست با کوله باری همراه است – کوله باری سنگین – که اعتقاد دارم ریشه آن مستقیما به دوران مدرسه بازمیگردد. از سن بسیار پایین، این پیام در ذهن ما گنجانده میشود: شکست بد است؛ شکست به این معنی است که مطالعه نکردیم با آمادگی نداشتیم؛ شکست یعنی کم کاری کردیم یا بدتر از آن! به اندازه کافی باهوش نیستیم. در نتیجه شکست چیزی است که از آن شرمسار میشویم. این ذهنیت تا مدت زیادی در بزرگسالی هم همراه انسان خواهد بود، حتی در کسانی که یاد کرفتهاند دلایل اغلب تکرار شده در باره جنبه مثبت شکست را طوطی وار تکرار کنند. خود شما تا کنون چند مقاله در باره همین یک موضوع خوانده اید؟ و با این حال، بسیاری از خوانندگان آن مقالهها، حتی با اینکه سرهایشان را به نشانه تایید تکان میدهند، هنوز هم همان واکنش احساسی را که در کودکی داشتهاند، دارند. کاری از دستشان برنمیآید: آن تجربه قدیمی شرمساری بسیار عمیق تر از این است که پاک شود. همواری در حوزه کاریام افرادی را میبینم که در مقابل شکست مقاومت کرده و آن را نمیپذیرند و به شدت تلاش میکنند تا از آن اجتناب کنند، چون مهم نیست هر چه بگوییم، اشتباهات باز هم انسان را شرمنده میکند. فقط یک واکنش درونی به شکست وجود دارد: دردناک است.
ما باید طور دیگری به شکست نگاه کنیم. من اولین کسی نیستم که میگویم شکست در صورتی که با آن درست روبهرو شویم، میتواند فرصتی برای رشد و توسعه فردی باشد. ولی بیشتر افراد ازین گفته طوری برداشت میکنند که اشتباهات یک شرّ لازم است. اشتباهات یک شرّ لازم نیستند. آنها از عواقب اجتناب ناپذیر یک کار جدید هستند و از رو بایستی با ارزش دیده شوند؛ بدون آنها هیچ ابداعی وجود نداشت. و با این حال حتی با اینکه میگوییم پذیرفتن شکست بخش مهمی از یادگیری است، صرفا تصدیق این حقیقت کافی نیست. به خاطر اینکه شکست دردناک است و احساسات ما نسبت به این درد، درک ما را از ارزش آن به هم میریزد. برای تفکیک بخش های خوب و بد شکست، بایستی هم واقعیت درد و هم سود پیشرفت ناشی از آن را به رسمیت بشناسیم.
بیشتر افراد اگر دست خودشان باشد، نمیخواهند شکست بخورند ولو مدل های ذهنی آنها هرگونه باشد. اما اندرو استنتن جزو بیشتر افراد نیست. او در پیکسار به تکرار این عبارت معروف است "زود شکست بخور و سریع شکست بخور" و "تا میتوانی سریع دچار اشتباه شو" او به شکست همچون یادگیری سوار شدن به دوچرخه نگاه میکند. نمیتوان تصور کرد که سوار شدن دوچرخه را بدون اشتباه، بدون چند بار زمین خوردن یاد گرفت. او میگوید: یک دوچرخه پیدا کنید که تا حد ممکن به زمین نزدیک باشد، آرنج بند و زانو بند بپوشین، تا از افتادن نترسین و شروع کنین. اگر این ذهنیت را در هر کار جدیدی که آغاز میکنید، به کار بگیرید، میتوانید با تبعات ذهنی ناشی از از ارتکاب به اشتباه مقابله کنید. اندرو میگوید: ((هیچ وقت به کسی که تازه میخواد گیتار یاد بگیره، نمیگین قبل از اینکه گیتار رو بنوازی، بهتره خیلی دقیق به این فکر کنی که انگشتهات رو کجای دسته گیتار میذاری، چون فقط یکبار اجازه نواختنش رو داری، همین. و اگه اشتباه بزنی، میریم سراغ یه چیز دیگه. اینطوری که اصلا امکان یاد گرفتن وجود نداره درسته؟))
این به معنی آن نیست که اندرو لذت میبرد، وقتی کارش را برای قضاوت به دیگران نشان میدهد، بنظر آنها ناقص باشد. ولی او برای مقابله با احتمال شکست، با کله به سراغ آن میرود و دنبال استراتژی ها و مکانیزم هایی میگردد که درد را به پیشرفت تبدیل کند. این که تا حد ممکن سریع دچار اشتباه شوید، به این معنی است که خودتان را برای یادگیری سریع و تهاجمی آماده کنید.
در یک فرهنگ مبتنی بر ترس و گریزان از شکست، افراد آگاهانه یا ناآگاهانه از ریسک اجتناب میکنند. آنها در عوض بدنبال تکرار چیزی امن خواهند بود که در گذشته کارشان را راه انداخته است. کارهایشان به تبعیت خواهد بود نه با خلاقیت.اما اگر بتوانید یک درک مثبت از شکست را پرورش دهیدعکس این اتفاق خواهد افتاد.
اگر ما به عنوان رهبران دربارهی اشتباهاتمان و نقشمان در آن صحبت کنیم، این کار را برای دیگران بیخطر نمودهایم. مردم از آن فرار نخواهند کرد یا تظاهر نخواهند کرد که وجود ندارد.
برگرفته از کتاب شرکت خلاقیت، غلبه بر نیروهایی نادیدنی که در مسیر الهام واقعی قرار دارند
خاطرات بنیان گذار پیکسار، اد کتمول
گردآوری: امیرحسین ابری نیا