چگونه از دره مرگ آموزش و پرورش خارج شویم؟

نقل از سایت تحلیلی خبری عصر ایران

در تاریخ 21 اسفند 96 همایشی تحت عنوان "نقش نظام آموزشی در توسعه کسب و کار" برگزار شد.

همواره از اصلیترین دغدغه های افراد حوزه آموزش، قانونگذاران این عرصه، والدین و.... میزان اثربخشی آموزش های رسمی در آینده دانش آموزان و دانشجویان است.

دغدغه ای که افراد مختلف با عناوین و به صورت های مختلف سعی در بهبود آن داشتند اما با بررسی های انجام شده و طبق تجربیات چندین ساله افراد مختلف تحصیل کرده و کارآفرینان و شاغلین، بازخورد مثبتی از آموزش ها گرفته نشده است.

دکتر رحیم فرضی پور مدیریت موسسه آموزش عالی آزاد بهاراز سخنرانان این همایش،در سخنرانی خود به بررسی ابعاد این دغدغه پرداخته است و راهکارهایی برای برون رفت از شرایط فعلی ارائه می دهد:

سوال اساسی این است که نظام آموزش رسمی در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌ها تا چه میزان در ایجاد، پیشبرد و توسعه کسب‌وکارها مؤثر هستند؟ به بیان دیگر، درس ها و سرفصلهایی که دانش آموزان در مدارس و دانشجویان در دانشگاه ها فرا میگیرند، چه تاثیری بر آینده شغلی آنها دارد و از طرف دیگر باعث میشود که این افراد چه تاثیری بر کسب وکارها بگذارند؟ آیا این افراد پس از فارغ التحصیلی آماده ی حضور در فضای کاری و سازمانی هستند؟ و در نهایت و بر اساس یک مفهوم کلی، نظام آموزشی حاضر چه تاثیری بر کسب وکارها و میگذارد؟

چندی پیش، این سؤال در جمعی از رتبه‌های ممتاز و فارغ‌التحصیلان دانشگاه های برتر کشور مطرح شد و پاسخ این قشر از جامعه که اکنون وارد بازار کار هم شده‌اند و تجربه های کاری زیادی دارند قابل تامل و توجه بود.

برعکس انتظاری که میرفت که این افراد تحصیلکرده نقش آموزش را در عرصه کسب و کار پررنگ بدانند، نه تنها به این سوال که" آموزش چه نقشی در موفقیت کاری شما داشته" جواب هیچ! دادند، بلکه اذعان داشتند که تاثیر آموزش های رسمی اگر "هیچ" بود جای خوشحالی داشت و به تجربه مشاهده شده است که تاثیر آن، بدتر از هیچ! است.

یکی از این افراد نخبه ادعا داشت که دانشگاه برای وی مؤثر بوده و درسی برایش داشته و آن درس این بوده است که « قرار نیست در دانشگاه چیزی یاد بگیریم!».

به معنای دیگر، اگر فردی تحت آموزش های رسمی قرار نگیرد، احتمالا در دنیای کسب وکار موفق تر خواهد بود و افرادی که بدون مدارک عالیه تحصیلی وارد بازار و صنعت میشوند، به مراتب جلوتر از تحصیلکرده ها میباشند. آمارهای رسمی و جامع نیز بیان میکنند که امکان تصدی شغل، با افزایش رتبه علمی نسبت معکوس دارد و به هر میزان که درجات علمی بالاتر می رود، احتمال شاغل شدن کمتر می شود.

حال موضوعی که مطرح می‌شود این است که آیا این شرایط فقط در کشور ما وجود دارد و در نقاط مختلف دنیا وضعیت به گونه دیگریست؟ خیر! مطالعات علمی حاکی از فراگیر بودن این امر در ابعاد جهانی است و تقریبا این موضوع، دغدغه اکثر کشورهای دنیا میباشد.

سؤال مهم این است که این موضوع از کجا ناشی شده و چه مشکلی در حوزه‌ی آموزش وجود دارد که پیشبرد نامطلوب آن، مانع از دستیابی به خروجی‌های مطلوب بعدی می‌شود؟ و آن موضوعِ گم‌گشته در سیستم آموزشی ما که با پیدانکردن و حل نشدنش شرایط به همین روال پیش خواهد رفت، چیست؟ کدام شاخص است که در سیاست گذاری های آموزش به آن توجهی نشده است و همین بی توجهی، عدم اثربخشی آموزش را به دنبال دارد؟

*چگونه از دره‌ی مرگ آموزش‌وپرورش خارج شویم؟

آموزش‌وپرورش اگر نتواند نوآوری داشته باشد، احتمالاً خروجی‌اش به بازار کسب‌وکار وصل نخواهد شد و در ادامه، دانشگاه هم توفیقی نخواهد یافت. طبیعی است که درسها و مطالبی که در دهههای گذشته تدوین شده به فراخور موضوعات آن روز بوده و در عصر حاضر کاربردی در دنیای واقعی نخواهد داشت. در نتیجه سرعت تغییرات صنعت و بازار به نسبت سرعت تغییرات مباحث آموزشی بیشتر است و این باعث میشود که تحصیلات افراد برای آنها در کسب وکار کاربردی نداشته باشد. از طرفی این تحصیلات ایجاد اعتماد به نفس در افراد میکند که باعث میشود از یادگیری موضوعات جدید و به روز خود را بی نیاز ببینند و نتوانند خود را با محیط پیرامون که با سرعت بالایی در حال پیشرفت است، مطابقت بدهند.

ازجمله مشکلاتی که در این زمینه با آن روبه‌رو هستیم به موارد زیر را میتوان اشاره کرد:

1- عدم استعدادیابی و بررسی توانمندی‌ها

متأسفانه ما مکانیسم استعدادیابی نداریم. چه در آموزش‌وپرورش و چه در مقاطع بالاتر. بررسی این موضوع که چه کسی برای چه جایگاهی مناسب است و هر فرد برای تصدی چه جایگاهی ساخته‌شده است، اتفاق نمی‌افتد. اگر انگیزه‌ها و استعدادهای درونی افراد را نتوانیم تحلیل کنیم، انتظار توانمندسازی آنان نیز امری محال تلقی می‌شود. به تازگی دبیرستان‌ها تا حدی به این موضوع ورود کرده‌اند اما تا اِعمال صددرصدی، فکر وکار فراوان نیاز دارد.

2- از بین بردن خلاقیت

سیستم آموزشی برنامه ریزی شده است تا به افراد آموزش دهد، اما بعضاً به شکلی از آموزش رسیده‌ایم که برای افراد چارچوب ذهنی می‌سازیم و به نحوی خلاقیت را در آنان از بین برده و همه را یکدست و یکسان پرورش میدهیم غافل از اینکه چنین افرادی در دنیای کسب‌وکار امروزی، ازاین‌رو که نیازمندی‌ سازمان‌ها با جذب و بهره‌برداری از افراد متنوع و با توانایی‌های مختلف و با دیدگاه های متفاوت مرتفع می‌شود، شانسی برای موفقیت نخواهند داشت.

3- نحوه‌ی آموزش دادن

آموزش، با چه شیوه ای و چگونه باید انجام شود تا خروجی مناسبی ایجاد کند؟ افراد آموزش دیده، چند درصد از مطالبی که آموزش می‌بینند را می‌توانند پس از گذشت چند سال به یادآورند و از آنها استفاده کنند؟ نحوه‌ی آموزش باید به‌صورت بازی، سرگرمی و یا بعضاً به‌صورت یک کار عملی و اجرایی باشد تا فرد با آن ارتباط بگیرد و آن آموزش را از یاد نبرد و اصطلاحا آموزش ته‌نشین شود.

4- ایجاد رقابت شدید و مخرب

با آموزش به شیوه‌های نامطلوب، از افراد، آدم‌های چالشی‌ای ساخته‌ایم که تمام‌ مسیر زندگی‌شان را با چالش پیش خواهند برد و این موضوع سلامت کاری و سلامت روحی و جسمی آنان را تحت تاثیر قرار می دهد.

و اما با توجه به موضوعات و مشکلات مطروحه در بالا، راه حلهای زیر برای برون رفت از این شرایط پیشنهاد می گردد:

1- شناخت استعدادها، ظرفیت‌ها، نقاط ضعف و قوت هر فرد: استعدادیابی باید در سنین پایین اتفاق بیفتد تا کارایی لازم را داشته باشد؛ زیرا به ثمر رسیدن خودشناسی در سال‌های ابتدایی عمر کاری، به گام‌ها و تصمیمات بهتر و مناسب‌تر بعدی منجر خواهد شد.

2- توسعه‌ی مهارت‌های شخصی: چه مهارت‌های فردی‌ای در ایجاد بازخورد مناسب نقش‌آفرینی می‌کنند؟ آیا صرفاً دانش‌های آکادمیک پاسخگوست؟ قطعا خیر. مدیریت زمان، مذاکره، مهارت ارائه و... از دیگر مؤلفه‌های مورد نیاز است.

۸۵% دلیل ارتقای انسانها، مهارت‌های شخصی‌شان است. فرد با هر میزان از دانش اگر توانایی و فنون برقراری ارتباط صحیح را آموزش ندیده نباشد، قابلیت رشد در سازمان را نخواهد داشت.

3- آشنایی با دانش کسب‌وکار و دنیای کسب‌وکار واقعی: نوجوانان باید در دنیای واقعی کسب‌وکار را یاد بگیرند و نظام آموزشیِ حال حاضر، این شرایط را از آنان گرفته و دائماً در حال امتحان و کنکور دادن هستند و زمانی که وارد بازار کار می‌شوند جز درس خواندن و کنکور دادن هیچ‌چیزی از دنیای واقعی و کار نمی‌دانند.
در گذشته، فضاهای مربیگری فعال بوده و امکان ورود دانش آموزان به بازار کار را داشتیم که بسیار کارآمد بود. معمولا این افراد در تابستان ها که اوقات فراغت آنها محسوب میشد، مشغول به فعالیتی نزد پدر یا آشنایان میشدند و مهارتی کسب میکردند. ولی اکنون تقریباً زیرساخت‌های آن کم و کمتر گردیده است.

در دنیای مدرن امروز، تنها یک هدف و مسیر مشخص به نام درس را پیش روی جوانان قرار دادیم که در این مسیر، حرکت کرده و درس می‌خوانند و وقتی زمان ورود به بازار کار فرا می‌رسد، ناکارآمد تلقی شده و شانس ورود و یا ماندن در آن را نخواهند داشت؛ زیرا در مدیریت پروژه، present کردن و... تقریباً دانش و مهارتی ندارند و هیچ سازمانی متقبل آموزش‌های مهارتی به همراه پرداخت حقوق نخواهد شد.

دنیایی که ما در آن هستیم یک دنیای ذهنی است که فعل ‌ وانفعالات آن ناشی از فرآیندهای مغزی و ذهنی ما میباشد و نقش آموزش صحیح و واقعی در شکل‌گیری این قبیل فرآیندها غیرقابل انکار است.

ما اگر در سیستم‌های آموزشی در عوض علومی که ارتباط مستقیم با آینده‌ی فرد ندارد و یا نظام آموزشی نتوانسته این ارتباط را به‌خوبی نشان دهد، دانشی را ارائه کنیم که دانش آموز یا دانشجو بتواند با آن ارتباط برقرار کرده و مثمر ثمر تلقی گردد، به‌احتمال زیاد با این رویکرد بخشی از این معما حل شود.

 

 

 

هم‌رسانی
  • اشتراک گذاری در Facebbok
  • اشتراک گذاری در Twitter
  • اشتراک گذاری در Telegram
پیشنهاد می‌کنیم بخوانید
دیدگاه ها