"MBA همه چیز نیست!" در این مطلب به مصاحبه با دکتر رحیم فرضی پور، موسس مدرسه کسب و کار، بهار پیرامون mba میپردازیم.
این متن به علاقهمندان حوزه MBA و DBA شدیدا توصیه میشود.
- چند سال پیش دورههای mba رو تاسیس کردید و چطور اینکار رو کردید؟
خب زمانی که ما این کار رو استارت زدیم، مراکزی که در این حوزه کار میکردند جنس کارشون متفاوت بود. Mba خب سالیان سال در دنیا و چند سالی هم در ایران بوده حتی از قبل انقلاب با همکاری دانشگاههای خارجی منتها در سالهای اخیر فقط دانشگاه شریف بود که از راه کنکور سراسری جذبش میشدند و مدیریت صنعتی که به صورت مدیریت اجرایی دوره برگزار میکرد. ما سال ۸۴ مجوز گرفتیم از وزارت علوم به عنوان دورههای آزاد یا دوره یکساله و در این سال هیچ مرکز یا موسسهای این کار رو انجام نمیداد. چیزی که تو ذهن ما بود که یک سری محتواهایی که در اجرا برای آدمها مفید بود رو طراحی کنیم در زمینه بحثهای مدیریتی و اجرایی و کسب و کاری. بعد از این مرحله به ذهنمون رسید که برای دورهها چه اسمی بگذاریم که دیدم در دنیا به mba یا one year program که همین اسم رو انتخاب کردیم. خب به مرور موسسهها و مراکز دیگری شروع به فعالیت در این حوزه کردند که یکسریشون خوب عمل کردند و یکسری هم نه. زمان که یک مقدار گذشت خیلی از موسسات دیگر برایشان محتوایی که در دوره ها تدریس میشد اهمیت نداشت و صرفا اسم فروشی میکردند. به نحوی میخواستند بگویند که ما هم mba داریم. ما طول دورههایمان را حداقل یک ساله درنظر داشتیم کما اینکه در دنیا هم این دوره ها بین ۱ تا ۳ سال زمان میبرند. اما برخی مراکز ابتدا دورههای شش ماهه بعد سه ماهه و همینطور متاسفانه کمتر و کمتر تا دوره های یکی دو روزه برگزار میکنند. امروزه مراکزی هستند که بلافاصله بعد از واریز وجه یکسری cd و اسلاید درسی میفرستند که مدرک هم همراهشان هست! خب میشود به راحتی فهمید که جنس دورههای mba بسیار تغییر کرده و این تغییر در جهت ناکارآمد بودنش صورت گرفته و عملا mba خرید و فروش میشود که بسیار ناخوشایند است.
- به نظر شما مدارس کسب و کار به اهدافشان رسیدند؟
فکر میکنم که موسسات آموزش آزاد یا مدارس کسب و کار توانستند کم و بیش اکوسیستم را عوض کنند. از این لحاظ که توانستند فضایی را ایجاد کنند که لازم نباشد همه به دانشگاه بروند و این فقط مربوط به دوره های mba یا دوره های dba نیست حتی در حوزه مهندسی، زبان و غیره هم بوده و حتی دانشگاه ها هم به تقلید از آنان به این حوزه وارد شدند. البته دانشگاهها دفتر آموزش عالی آزاد داشتند ولی خب فعال نبودند. طی ده سال اخیر که رشد موسسات خوب این حوزه را مشاهده کردند در نتیجه تصمیم گرفتند که آنها بخشهای غیرآکادمیکشان را فعال کنند. پس میتوان گفت به طور کل این هدف محقق شد اما به طور جزئیتر ایرادهای زیادی وجود دارد چون همانطور که گفتم برخی افرادی که دانش کافی نداشتند صرفا به دلیل انگیزههای مالی وارد حوزه شدند و چون نظارت دقیق و کافی وجود نداشت ایراداتی وجود دارد.
- اگر برگردید ۱۵ سال قبل یاز هم این کار رو انجام میدید؟
خیلی سوال سختیه! راستش ممکنه بگم نه. چند سال پیش چالشی در وزارت علوم وجود داشت که نمیخواستند این دوره ها را تمدید کنند و من در جلسه ای گفتم به عنوان طراح این دورهها بعضا فکر میکنم کاش اینکار رو نمیکردم. هم به خاطر مراکز و موسسات و حتی دانشگاههایی که صرفا گواهی فاقد ارزشی معنوی ارائه کردند و هم اینکه نکند این دورههای صوری توهم دانش به آدمها بدهد و به این نتیجه برسند که همه چیز دان شده باشند! حقیقتا خیلی درباره این موضوع تردید میکنم. مثل بحث خوب بودن یا بد بودن دانشگاه آزاد است که میتواند بسیار بحث برانگیز باشد. از طرفی خب تعداد زیادی لیسانس تحویل جامعه شد و از طرفی فرهنگ مثبتی ایجاد شد خصوصا در شهرهای کوچک و اتفاق مثبتی برای آنها بود اما آنچنان مانند دانشگاههای کارآمد عمل نکرد. این داستان هم شباهت زیادی به بحث بیان شده دارد. اتفاقهای خوبی به واسطه تاسیس مدارس کسب و کار افتاد ولی خب مشکلات بزرگی هم وجود دارد. به فرض مثال در همین موسسه بهار که ادعا میکنیم بهترین یا حداقل جزو بهترینها هستیم، اگر دانشجو خیال کند که گذراندن دوره ها به دانش جامع رسیده است و دچار چنین توهمی شود مشکلات بسیاری میتواند به وجود آید. من از زمان استارت این داستان به این موضوع فکر میکردم و البته جا دارد یاد کنم از کسانی در طراحی این دورهها و ایدههای اولیه این کار کمک کردند که اکثرا هم از بچه های شریف بودند. از آقای آرمان اشراقی که جزو نفر یکهای شریف بود. آقای اشکان بنکدار شیرازی، آقای محمدرضا شعبانعلی، آقای امیر اخلاصی، آقای امیرتقی خان تجریشی، آقای افشاری و دوستان دیگر. خیلی از این دوستان تازه ترم یک دانشگاه شریف بودند و از همان زمان این ایده در ذهنمان شکل گرفت و البته چنین چالشهایی هم به ذهنمان رسید. اینطور است که بله، تردید میکنم گاهی و شاید اگر در آن نقطه بودم جور دیگری شروع میکردم.
- MBA، Post MBA، DBA، Post DBA...بعد از اینها چه مرحله ایست؟
راستش علم که تمامی ندارد. از جمله استاد بزرگمان پروفسور الوانی استفاده کنیم که میگوید (چیزی به نام دانش آموختگی نداریم و ما همیشه در حال آموزشیم.) معمولا هر کس بعد یک دورهای پیش من میآمد و از من میپرسید که در دوره دیگری ثبت نام کنم یا نه، میگفتم ببین این به منتال تو ربط دارد. اینکه فکر میکنی دانش تمامی دارد یا ندارد. خب از نظر من دانش تمامی ندارد و مهم نیست که اسمش DBA، Post DBA یا هرچه باشد. این صرفا یک مکانیزم است و مکانیزم های گوناگونی وجود دارد. مطلب دیگری که وجود دارد و در کتابی که ۱۲-۱۳ سال پیش هم چاپ کردیم گفتم این است که راستش MBA همه چیز به ما نمیدهد بلکه مثل یک ورود میماند. خطای بزرگ آن است که فکر MBA یا هرچیز دیگری قرار است همه چیز به ما بدهد. اگر MBA را فقط به عنوان یک ورود ببینیم میتواند چشمانداز بسیار خوبی به ما بدهد اما اگر آن را به چشم یک پکیج ببینیم میتواند ما را به همان خطای بزرگ دچار سازد.
- و سخن پایانی؟
گفتاری که ۱۴-۱۵ سال پیش هم من نوشتم آن بود که MBA میتواند مثل یک اهرم عمل کند و زیرمجموعه ای از دانش و آگاهیست. اما امروزه احتمالا MBA کم است. به این معنا که لازم است آن را داشته باشیم چون بدون آن به خیلی از چیزها نمیرسیم ولی لزوما ما را شاید به مقصودمان هم نرساند. داستان یه مقدار پیچیدهتر هم شده است چون امروزه مثل دیپلم همه MBA دارند و ادامه دادنش بسیار مهم است. اینکه خب با توجه به دانشی که آموخت چگونه این مسیر را ادامه دهد و مطلب دیگر عمیق شدنش است و اینکه روی سرفصلهای MBA عمیق شده باشد و حتی با آنها پروژه انجام داده باشد. پس صرفا گذراندن دوره MBA مهم نیست بلکه فهم و درک آن اهمیت دارد.
بخشی از مصاحبه با دکتر رحیم فرضی پور