زمانی روسای دو شرکت در یک صنعت با هم رقابت میکردند. این دو رئیس تصمیم گرفتند که به دامن طبیعت بروند، در آنجا چادر بزنند و درباره ادغام احتمالی دو شرکت به بحث بپردازند. این دو نفر در نقطهای دور دست در دل جنگلهای انبوه چادر زدند. ناگهان متوجه شدند که یک خرس قهوهای رنگ در برابر آنها روی دو پای عقب خود ایستاده و خرناس میکشد. اولین رئیس به سرعت یک جفت کفش ورزشی را از کیف دستی خود بیرون آورد. دومین رئیس گفت: جناب! شما نمیتوانید از این خرس تندتر بدوید. رئیس اول پاسخ داد: شاید من نتوانم از این خرس تندتر بدونم ولی تردیدی ندارم که میتوانم تند تر از شما بدوم. این داستان تصویری از مفهوم مدیریت استراتژیک ارائه میکند.
تعریف مدیریت استراتژیک
میتوان مدیریت استراتژیک را بدین گونه تعریف کرد: هنر و علم تدوین، اجرا و ارزیابی تصمیمات وظیفهای چندگانه که سازمان را قادر میسازد به هدفهای بلندمدت خود دست یابد. همانگونه که از این تعریف استنباط میشود، در مدیریت استراتژیک برای کسب موفقیت سازمانی بر چندین عامل تاکید میشود. هماهنگ کردن، مدیریت بازاریابی، امور مالی و حسابداری، تولید و عملیات، تحقیق و توسعه و سیستمهای اطلاعاتی رایانهای در بسیاری از دانشگاهها و دانشکدهها عبارت مدیریت استراتژیک را مترادف با سیاستهای بازرگانی میدانند که دربرگیرنده همه مطالب درسها و واحدهایی است که دانشجویان در دوره مدیریت بازرگانی میگذرانند و به عنوان آخرین درس مهم این رشته تلقی میشود.
مراحل مدیریت استراتژیک
فرآیند مدیریت استراتژیک در برگیرنده سه مرحله است: تدوین استراتژیها، اجرای استراتژیها و ارزیابی آنها. مقصود از تدوین استراتژی این است که ماموریت شرکت تعیین شود، شناسایی عواملی که در محیط خارجی سازمان را تهدید میکنند یا فرصتهایی را به وجود میآورند، شناسایی نقاط قوت و ضعف داخلی سازمان، تعیین هدفهای بلند مدت، در نظر گرفتن استراتژیهای گوناگون و انتخاب استراتژیهای خاص جهت ادامه فعالیت. مسئلههایی که در زمینه تدوین استراتژیها مطرح میشوند عبارتند از: تعیین نوع فعالیتی که شرکت میخواهد به آن بپردازد، فعالیتهایی را که میخواهد از آنها خارج شود، شیوه تخصیص منابع، تصمیمگیری درباره گسترش دادن یا متنوع ساختن فعالیتها، تصمیمگیری در مورد ورود به بازارهای بین المللی، تعیین اینکه آیا یک شرکت بر آن است که در شرکتهای دیگر ادغام شود یا یک مشارکت تشکیل دهد و شیوه مصون ماندن از حرکات تند شرکتهای قریب که درصدد بلعیدن آن برمیآیند.
بیشتر بخوانید: مدیریت استراتژیک با رویکرد تنوع چه زمانی کاربرد دارد؟
از آنجا که هیچ سازمانی نمیتواند منابع نامحدود داشته باشد، استراتژیستها باید در این مورد که کدامیک از استراتژیهای مختلف میتوانند بیشترین منفعت را به سازمان برسانند، تصمیمگیری نمایند. تصمیماتی که در زمینه تدوین استراتژیها گرفته میشود، سازمان را متعهد میسازد که برای یک دوره نسبتا بلند مدت محصولاتی خاص تولید کند، در بازارهای مشخصی به فعالیت بپردازد و سرانجام از منابع و فناوریهای شناختهشدهای استفاده کند. استراتژیها مزایای رقابتی سازمان را در دورههای بلندمدت تعیین مینمایند. چه خوب چه بد! تصمیمات استراتژیک نتایج چند وجهی و آثار دیرپا بر سازمان میگذارند. مدیران ارشد برای درک جوانب گوناگون فرایند تصمیمات مختلف دارای بهترین دیدگاه میباشند. آنها این قدرت و اختیار را دارند که منابع موجود را برای اجرای تصمیمات مختلف به مصرف برسانند.
اجرای استراتژیها ایجاب میکند که سازمان هدفهای سالانه در نظر بگیرد، سیاستها را تعیین کند، در کارکنان انگیزه ایجاد نماید و منابع را به گونهای تخصیص دهد که استراتژیهای تدوین شده به اجرا در آید. اجرای استراتژی ها ملزم توسعه فرهنگی است که استراتژی را تقویت نماید، یک ساختار اثربخش سازمانی شالوده ریزی کند، تلاش های بازاریابی را هدایت نماید، بودجه بندی کند، سیستمهای اطلاعاتی به وجود آورد و از آنها استفاده نمایید و سرانجام با توجه به عملکرد سازمان، خدمات کارکنان را جبران نماید (بین عملکرد و جبران خدمات کارکنان رابطه معقول برقرار کند).
اغلب اجرای استراتژیها را مرحله عملی مدیریت استراتژیک مینامند. مقصود از اجرای استراتژیها این است که کارکنان و مدیران بسیج شوند و استراتژیهای تدوین شده را به مرحله عمل درآورند. اغلب چنین تصور میشود که در مدیریت استراتژیک، مرحله اجرایی مشکلترین مرحله میباشد و ایجاب میکند که افراد خود را متعهد به سازمان نمایند، از خودگذشتگی کنند و نوعی خودکنترلی اعمال نمایند. موفقیت مرحله اجرایی استراتژی ها بر این امر بستگی دارد که مدیران بتوانند در کارکنان ایجاد انگیزه نمایند و این یک نوع هنر (نه یک علم) است. اگر استراتژیها تدوین شوند ولی هیچگاه به اجرا در نیایند، نوع اقدام چیزی جز عملی بیهوده نخواهد بود. برای اینکه مرحله اجرای استراتژیها به شیوه موفقیت آمیز انجام شود، مدیران باید از نظر ایجاد ارتباطات فردی از مهارتهای بالایی برخوردار باشند. فعالیتهایی که در زمینه اجرای استراتژی انجام میشود بر همه کارکنان و مدیران این سازمان اثر خواهد گذاشت. هر یک از بخشها و واحدهای سازمانی باید در صدد بر آید که به چنین پرسشهایی پاسخ دهد: برای اینکه در اجرای استراتژیهای سازمانی، نقش خود را به خوبی ایفا کنیم چه باید بکنیم و چگونه میتوانیم این کار را به بهترین شکل ممکن انجام دهیم؟ جنبه اصلی مرحله اجرایی استراتژی این است که مدیران و کارکنان تشویق و ترغیب شوند در سازمان با شیفتگی و افتخار و در نهایت از خودگذشتگی کار کنند و در راه دستیابی به هدفهای تعیین شده از هیچ کوششی فروگذار نکنند.
در مدیریت استراتژیک، ارزیابی استراتژیها آخرین مرحله به حساب میآید. مدیران نیاز شدید دارند که بدانند استراتژیهای خاص و مورد نظر آنان در چه زمانی کارساز واقع نمیشود. اصولاً ارزیابی استراتژیها بدین معنی است که باید در این مورد اطلاعاتی را گردآوری کرد. همه استراتژیها دستخوش تغییرات آینده قرار میگیرند زیرا عوامل داخلی و خارجی به صورت دائم در حال تغییر هستند. برای ارزیابی استراتژیها سه فالیت عمده به شرح زیر انجام میشود:
1 بررسی عوامل داخلی و خارجی که پایه و اساس استراتژیهای کنونی قرار گرفته اند
2 محاسبه و سنجش عملکردها
3 اقدامات اصلاحی
بدان سبب باید استراتژیها را مورد ارزیابی قرار داد که موفقیت امروز نمیتواند موفقیت فردا را تضمین نماید. موفقیت همیشه موجب بروز مسائل جدید و گوناگون میشود. سازمانی که به وضع کنونی خود بسنده نماید یا دچار نخوت به تکبر شود، محکوم به فنا خواهد بود.
بیشتر بخوانید: تعریف ساده و کاربردی استراتژی چیست؟
در یک سازمان بزرگ فعالیتهایی که در زمینه تدوین اجرا و ارزیابی استراتژیها انجام میشود، در سه سطح از مدیریت سلسله مراتب سازمانی انجام میگیرد آنها عبارتند از: سطح کل شرکت، سطح بخش یا واحد تجاری استراتژیک و سطح وظیفهای. مدیریت استراتژیک در قالب یک تیم رقابتی میکوشد با تقویت سیستم ارتباطات و روابط متقابل بین مدیران و کارکنان در سطوح مختلف سازمانی نقش و وظیفه خود را به شیوهای عالی ایفا نماید.
پیتر دراکر میگوید: کار اصلی مدیریت استراتژیک این است که از زاویه ماموریت شرکت به سازمان نگاه کند. یعنی مطرح کردن این پرسش "کار اصلی ما چیست؟" باعث میشود که هدفها تعیین گردند، استراتژیها تدوین شوند و تصمیماتی بهروز گرفته شود که نتیجه های آن فردا به دست میآید. تردیدی نیست که این کار باید به وسیله بخشی از سازمان انجام شود که میتواند با دیدی گسترده به کل سازمان نگاه کند، بتواند بین هدفها و نیارهای امروز و فردا توازن و تعادل برقرار کند و نیز بتواند منابع انسانی و مالی را به گونهای تخصیص دهد که به نتایج اصلی و مورد نظر بیانجامد.
ترکیب قضاوت شهودی و تجزیه و تحلیلهای علمی
میتوان مدیریت استراتژیک را به اینگونه توصیف کرد: روشی منطقی، عینی و سیستماتیک برای اتخاذ تصمیمات بزرگ در یک سازمان. در این مدیریت سعی میشود اطلاعات کمی و کیفی بهگونهای تنظیم گردند که بتوان تحت شرایط نامطمئن تصمیماتی اثربخش اتخاذ کرد. با وجود این مدیریت استراتژیک علم محض نیست که بر اساس یک قانون علمی مثل قضایای ریاضی عمل نماید.
با توجه به تجربههای گذشته برای اتخاذ تصمیمات خوب استراتژیک لازم است از قضاوتهای شهودی استفاده کرد. به ویژه برای تصمیمگیری در شرایط بسیار نامطمئن یا مواردی که هیچ نمونه در گذشته نداشته باشد، باید از قضاوت های شهودی استفاده کرد. همچنین هنگامی که متغیرهای بسیار به هم وابسته وجود دارد یا هنگامی که فشارهای زیادی وارد میآید که تصمیمات درست باشند و یا هنگامی که باید از بین چندین راه حل شناخته شده یکی را باید انتخاب کرد، این شیوه تصمیم گیری مفید واقع خواهد شد. چنین شرایطی بیانگر ماهیت و عصاره مدیریت استراتژیک میباشد.
برخی از مدیران و مالکان شرکت ها اعتراف میکنند از نظر استفاده کردن از قدرت مبتنی بر قضاوتهای شهودی و الهام گرفتن بر اتخاذ تصمیمات بزرگ از تواناییهای خارق العاده برخوردارند. برای مثال آلفرد اسلون درباره ویل دورانت، بنیانگذار شرکت جنرال موتورز، میگوید: به عنوان یک انسان تا آنجا که من میدانم تنها بر اساس الهام گرفتن عمل مینمود و هیچگاه برای دستیابی به حقایق، نیازی به کاربرد یا استفاده از روشهای فنی نداشت. در بسیاری از موارد قضاوتهای بسیار عالی مینمود و تصمیماتی ارزنده اتخاذ میکرد. آلبرت انیشتین هم زمانی گفت: من الهام و قضاوتهای شهودی را باور دارم. گاهی یقین پیدا میکنم که کارم درست است ولی نمیتوانم دلیلی ارائه بدهم. قدرت تخیل بسیار مهمتر از دانش است. زیرا دانش محدود است در حالی که قدرت تخیل همه جهان را در بر میگیرد.
اگرچه رونق و بقای بسیاری از سازمانهای موفق کنونی به سبب وجود مدیرانی نخبه، با نبوغ و الهام بخش است ولی بسیاری از سازمانها از چنین نعمتی بیبهرهاند. بسیاری از سازمانها میتوانند از مدیریت استراتژیک سود جویند. یعنی شیوهای از مدیریت که به هنگام تصمیمگیری، از آمیزهای از قضاوتهای شهودی و تجزیه و تحلیلهای علمی استفاده میکنند. مسئله این نیست که با این روشهای تحلیلی یا استفاده از توان فکری و قضاوتهای شهودی یکی را انتخاب کرد و بر اساس آن تصمیمگیری نمود. مدیران در تمام سطوح سازمان باید در تجزیه و تحلیلهای مدیریت استراتژیک از قضاوت های شهودی استفاده نمایند. تفکر تحلیلی و تفکر شهودی مکمل یکدیگرند.
بیشتر بخوانید: الگوی رقابت صنعتی پرتر در تدوین استراتژی چه تاثیری میگذارد؟
شاید کسی بدین گونه عمل کند و بگوید من تصمیم خود را گرفتم و هیچ مهم نیست که واقعیتها و اعداد و ارقام چه میگویند. این شیوه تصمیمگیری را نمیتوان مدیریت مبتنی بر شهود نامید. بهتر است آن را مدیریت مبتنی بر جهل بنامیم. دراکر میگوید: من تنها زمانی تصمیمگیری مبتنی بر قضاوتهای شهودی را میپذیرم که تصمیمگیرنده تابع نوعی نظم و انضباط باشد. آن دسته از هنرمندانی که از روی حس و گمان چیزی را تشخیص میدهند ولی حاضر نمیشوند با توجه به واقعیتها و اعداد و ارقام صحت و نادرستی آن را بررسی نمایند همانند پزشکهایی میباشند که موجب مرگ بیمار خواهند شد و کسانی که در صحنه مدیریت بدینگونه عمل کنند باعث مرگ و تباهی شرکت و سازمان میشوند. به گفته هندرسون: در زمان کنونی سرعت سرسام آور تغییرات باعث شده است دنیای تجارتی به وجود آید که روشهای متداول مدیریت نمیتواند مناسب سازمانها باشد. هنگامی که تغییرات به صورت جزئی بود میتوانستیم از تجربه استفاده کنیم و تجربه به تنهایی راهنمای خوبی به حساب میآمد. ولی هنگامی که تصمیمات جنبه استراتژیک دارند و به نتایج بسیار عمده غیر قابل برگشت میانجامند، نمیتوان از تصمیمگیریهای مبتنی بر قضاوتهای شهودی و تجربه مبتنی بر فلسفههای مدیریت استفاده کرد.
از یک دیدگاه فرایند مدیریت استراتژیک تلاشی است برای تهیه نسخه دوم از آنچه در مغز یک انسان بسیار باهوش و نخبه میگذرد. یعنی کسی که دارای درک مستقیم از امور است همانند شخصی که از زیر و بم شرکت آگاه است و این دانش فطری و نعمت خدادادی را با تجزیه و تحلیل های علمی در هم میآمیزد.
سازگاری با تغییرات
فرآیند مدیریت استراتژیک بر اساس این باور قرار دارد که سازمانها ناگزیرند به طور دائم بر رویدادهای داخلی و خارجی و بندها نظارت کنند تا بتوانند در زمان مناسب و بر حسب ضرورت خود را با تغییرات وفق دهند.
نرخ و ژرفای تغییراتی که بر سازمانها اثر میگذارند، بسیار زیاد است. برای مثال به پدیدههایی مثل ویندوز ۹۸، بازرگانی با شبکه اینترنت، پزشکی لیزری، اسلحههای لیزری، سالخوردهتر شدن جمعیت و جنون ناشی از ادغام شرکتها توجه نمایید. سازمانها برای بقای خود باید بتوانند به شیوه زیرکانه این تغییرات را شناسایی کنند و خود را با آنها وفق دهند.
هدف فرایند مدیریت استراتژیک این است که برای سازمانها این امکان را به وجود آورد که بتوانند در دورههای بلندمدت به شیوه موفقیت آمیز خود را با شرایط در حال تغییر وفق دهند.
برای آشنایی با دوره MBA مدیریت استراتژیک موسسه بهار، اینجا را کلیک کنید.
در محیط تجارت کنونی بیش از هر دوره و زمان گذشته تنها چیزی که ثابت و پایدار مانده است همان پدیده تغییر میباشد. سازمانهای موفق میتوانند به شیوهای اثربخش خود را با پدیده تغییر سازگار نمایند، به صورت دائم سیستمهای دیوانسالاری، استراتژیها، محصولات و فرهنگ های خود را با شرایط در حال تغییر وفق میدهند تا بتوانند از دست ضربههای سهمگین نیروهای ناشناخته جان سالم به در ببرند و در برابر نیروهای بنیان کن رقابت تاب بیاورند.
فناوری اطلاعات و جهانی شدن تجارت تغییرات خارجی هستند که جامعه و سازمانهای کنونی را متحول میسازند. در یک نقشه سیاسی مرزهای بین شرکتها مشخص است ولی در یک نقشه رقابتی شاهد جریان واقعی فعالیت های دائمی مالی و صنعتی میباشیم و این محصولات تا حد زیادی محو شده اند. سرعت سرسامآور اطلاعات موجب از بین رفتن مرزهای ملی شده است. به گونهای که در سراسر دنیا مردم میتوانند نظارهگر شیوه زندگی دیگران باشند. مسافرت خارج بسیار افزایش یافته است. سالانه بیش از ۱۰ میلیون ژاپنی به مسافرت میروند. نرخ مهاجرت افزایش یافته است. آلمانیها به انگلستان و مکزیکیها به ایالات متحده آمریکا مهاجرت میکنند. همانگونه که دیدگاه جهانی نشان میدهد شرکتهای آمریکایی در بسیاری از صنایع در برابر رقیبان بسیار سر سختی قرار گرفتهاند. پدیدههایی مانند شهروندان جهانی رقبا و مشتریان جهانی عرضهکنندگان و توزیعکنندگان جهانی باعث شدند که ما در دنیای بدون مرز زندگی کنیم.
بیشتر بخوانید: کسب و کارها در اجرای استراتژیها چه چالشهایی خواهند داشت؟
نیاز به سازش در برابر تغییرات باعث شده است که شرکتها از نظر مدیریت استراتژیک پرسشهای زیر را مطرح کنند: ما در آینده به چه کاری و فعالیت این شکل خواهیم بود؟ آیا ما در رشته زمینهای درستی کار میکنیم؟ آیا ما باید شکل سازمان و فعالیتهای خود را تغییر دهیم؟ چه رقبای دیگری وارد این صنعت خواهند شد؟ چه استراتژیهایی را باید به اجرا درآوریم؟ مشتریان ما چگونه تغییر میکنند؟ آیا فناوریهای جدیدی ارائه میشوند که بتوانند ما را از صحنه فعالیت خارج کنند؟
پاسخ درست به پرسش های بالا منوط به ساختار صحیح مدیریت استراتژیک یک سازمان است که میتواند موجب رشد روزافزون موفقیت آن شود.
برای آشنایی با دوره DBA مدیریت استراتژیک موسسه بهار، اینجا را کلیک کنید.
گردآوری: جواد عیسی زاده