مطلب زیر بخشی از فصل قدرت نفوذ مدیریتی از کتاب مدیریت با بازده بالا از اندرو گروو، موسس و مدیرعامل افسانهای شرکت اینتل، میباشد.
بازده کاری یک مدیر چیست؟ این را از گروهی از مدیران میانی پرسیدم این پاسخها را دریافت کردم.
قضاوتها و عقیدهها، هدایتگری، تخصیص منابع، شناسایی به موقع اشتباهات، پرسنل تعلیم داده شده و زیردستان آموزش دیده، دورههای آموزشی، محصولات برنامهریزی شده، تعهدات محولشده و ...
آیا موارد بالا واقعاً بازده کاری یک مدیر است؟ فکر نمیکنم این طور باشد. اینها فعالیتها یا توصیفاتی از آن چیزی هستند که مدیران انجام میدهند تا به یک نتیجه نهایی یا یک خروجی برسند. پس بازده کاری مدیران چیست؟ در شرکت اینتل اگر فردی مسئول واحد تولید پولک باشد، خروجی کاری شامل پولکهای سیلیکونی کامل با کیفیت و فرآوری شده است. اگر کسی سرپرست گروه طراحی باشد، خروجی کاریاش شامل طرحهای کاملی است که به درستی کار میکند و آماده تولید است. اگر مدیر مسئول دبیرستان باشد، خروجی کاری همان دانش آموزان تعلیم دیده و تحصیلکرده هستند که دوران تحصیلشان را طی کردهاند یا آماده رفتن به مقاطع بالاتر اند. اگر مدیری جراح باشد، خروجی کاریاش بیمار درمان شده و بهبود یافته است به همین ترتیب میتوانیم موضوعات مختلف را در این خصوص بیان کنیم.
بازده کاری مدیر برابر است با بازده سازمانش به اضافه بازده سازمانهای همکار که تحت تاثیر عملکرد او هستند.
چرا؟ زیرا تجارت و آموزش و حتی جراحی کاریست گروهی. مدیر میتواند کار خود را انجام دهد. یعنی کار فردی خود را و آن را به خوبی هم انجام دهد. این امر خروجی کار او را تشکیل نمیدهد. اگر مدیر گروهی از افراد باشد که به وی گزارش کار میدهند و او دارای مجموعهای از افراد باشد که متاثر از وی هستند، خروجی کاریاش باید بر اساس خروجی کاری همکاران و زیر دستانش سنجیده شود. اگر مدیر متخصصی علمی باشد، یعنی مدیری با دانش و مهارت باشد پتانسیلش برای اثرگذاری در سازمانهای همکار هم بسیار چشمگیر است. مشاور داخلی که وظیفه ارائه بینش مورد نیاز برای گروهی است که با مشکلی دست و پنجه نرم میکنند در عملکرد و خروجی کاری کل گروه اثر میگذارد. درست مثل وکیلی که با اجازه دریافت از شرکت دارویی نتایج چندین سال تحقیق آنها را در اختیار عموم مردم قرار میدهد یا یک تحلیلگر بازار که کوهی از تحقیقات مربوط به محصولات بازار و اطلاعات رقبا را میخواند و تحقیقات بازار را تحلیل میکند و از این راه میتواند بر خروجی سازمانهای همکار مستقیماً اثر بگذارد. تفاسیر از دادههای به دست آمده و توصیههای وی هدایتگر فعالیتهای کل شرکت است. بنابراین تعریف مدیر باید گسترده باشد. مشارکتکنندهای که اطلاعات و مهارتهای لازم را جمعآوری میکند و انتشار میدهد نیز باید به چشم مدیر میانی دیده شود چرا که چنین افرادی قدرت شگرفی در سازمان دارند.
اما تعریف اصلی در اینجا این است که خروجی کاری مدیر نتیجه به دست آمده از فعالیت گروهی است که تحت نظارت او باشند و چه تحت تاثیر عملکرد خود مدیر. سازمان اوست که این کار را انجام میدهد. در قیاس مربی با بازیکن خط حمله میتوان گفت هر یک از آنها به تنهایی در آوردن توپ به زمین حریف امتیاز نمیگیرند و برنده نمیشوند. کل تیم اصلی با وجود و مشارکت تک تک اعضا و هدایت و راهنمایی برنده میشود. لیگ متشکل از تمام بازیکنان تیم است نه تک تکشان. تجارت هم تجارت و معامله و هم به معنای تلاش برای آموزش افراد و تجارت دولتها و تجارت در علم پزشکی، فعالیت گروهی است.
پس همواره گروه است که برنده میشود. به طور فردی مهم است که بدانیم مدیر برای اثرگذاری بر بازدهی خود درگیر چه مجموعه فعالیتهایی میشود. با توجه به مطالبی که مدیران میانی در پاسخ به سوال من مطرح کردهاند، مدیر باید ایدهها و عقایدی داشته باشد و تصمیماتی اتخاذ کند. او باید هدایت امور را در دست بگیرد. باید تخصیص منابع را برعهده داشته باشد. باید مشکلات را شناسایی کند و غیره. تمامی موارد برای دستیابی به بازدهی لازمند اما بازدهی و فعالیت به هیچ وجه یکی نیستند.
نقش مدیریت ایمن در شرکت را در نظر بگیرید به عنوان رئیس شرکت میتوانم از طریق هدایت زیر دستانم یعنی گروهی از مدیران اجتماعی و دیگر افراد به واسطه کارهای نظارتی هم بر بازدهی اثر بگذارم. من میتوانم با نظارت و پیشنهاد به افرادی که مدیریت دیگر کارکنان را بر عهده دارند و گروههایی که زیر نظارت مستقیم من نیستند هم اثر بگذارند. امیدوارم هر دو فعالیت در خروجی کاری هم به عنوان مدیر اثرگذار باشند و در کل بهبود خروجی شرکت را به همراه داشته باشند. روزی که یکی از مدیران میانی اینتل از من پرسید چگونه میتوانم هم در کارگاههای داخلی شرکت تدریس کنم و هم از کارگاهها بازدید کنم، به همه مشکلات افراد در هر سطحی از سازمان رسیدگی کنم و هم این که همواره زمانی برای انجام کارهای خود نیز داشته باشم. از او پرسیدم به نظرش شغلم چیست؟ پس از این هماندیشی او اینگونه به سوالات پاسخ داد که حدس میزنم این مسائل هم یه بخشی از کارتونه. درسته. اینها همه دقیقا همان بخشی از کار من هستند. چرا که بازدهی شرکت اینتل کمک میکنند.
بگذارید مثال دیگری بزنم. سیندی، مهندسی در شرکت اینتل، بر گروهی از مهندسان بخش ساخت قطعات سیلیکونی نظارت دارد. زمان خود را نیز به عنوان مشاور سپری میکند و رویکردهای استانداردی پیشنهاد میکند که بر آن اساس تمام کارخانه های وابسته به شرکت باید فرایند فنی خاصی را دنبال کنند و در هر دو نقش خود با خروجی کارخانههای تولید قطعات سیلیکونی در ارتباط است و به عنوان مهندس ناظر فعالیتهایی میکند که افزاینده فروش خروجی کارخانهای هستند که وی در آن مشغول به کار است. همچنین به عنوان مشاور اطلاعاتی تخصصی ارائه میدهد که بر خروجی سازمانهای همکار، یعنی همه کارخانههای تولیدکننده قطعات سیلیکونی زیر نظر اینتل، اثر میگذارد و سبب افزایش آن می شود.
بگذارید دوباره به سراغ جعبه سیاه خود برویم. اگر ماشین آلات درونی سازمان را با مجموعهای از چرخدندهها قیاس کنیم، میتوانیم نحوه تاثیر مدیر میانی بر خروجی آن سازمان را به درستی تصور کنیم. در زمان بحران، او به سازمان قدرت میبخشد. وقتی چرخهای ماشینِ کار بخوبی نمیچرخد، او اندکی روغن به آنها میزند و البته برای قرار گرفتن دستگاه در مسیر هدف از هوش خود هم استفاده میکند.
از کتاب مدیریت با بازده بالا، اندرو گروو
ترجمه محبوبه حسینی