با گسترش روزافزون کارها و سازمانها و تولید انبوه کارخانهای، نگهداری و راهبری سازمانها از یک نفر ساخته نبود و نیاز به تقسیم وظایف در کارهای اداری، همانند کارهای فنی و عملیاتی احساس میشد. از اینجا بود که دانش مدیریت و مکاتب مختلف مدیریت به وجود آمد.
با گسترش روزافزون کارها و سازمانها و تولید انبوه کارخانهای، نگهداری و راهبری سازمانها از یک نفر ساخته نبود و نیاز به تقسیم وظایف در کارهای اداری، همانند کارهای فنی و عملیاتی احساس میشد. از اینجا بود که دانش مدیریت و مکاتب مدیریتی مختلف مدیریت به وجود آمد.
نخستین کوششها برای تدوین رویکردی علمی به مدیریت، بر بهبود کارآیی کارکنان تمرکز داشت. برخی به ماهیت کار و چگونگی برنامهریزی، کنترل و مدیریت آن برای بهبود کارآیی توجه نمودهاند و دیگران به اداره سازمان تکیه کردند. با توجه به پیشرفت علوم و پس از انقلاب صنعتی مکاتبی در تفکر مدیریت ظهور میکردند که میتوان عمده آنها را اینگونه دستهبندی کرد:
۱- مکتب کلاسیک
۲- مکتب نئوکلاسیک(رفتاری- روابط انسانی).
۳- مکتب نوین
حال مروری مختصر به مکاتب مختلف مدیریت خواهیم داشت:
مکتب کلاسیک
رهیافتهای سنتی
مکتب کلاسیک شامل سه دسته تئوری است که با مفروضات مشترک، نوع نگرش مشترکی نیز به مجموعه سازمان دارد:
تئوری مدیریت علمی
تئوری فرآیندی/ اداری
تئوری بوروکراسی یا دیوانسالاری
۱- تئوری مدیریت علمی
دریک تیلور به عنوان پدر مدیریت علمی مطرح است. وی که مراحل مختلف کاری را در کارخانه تجربه نموده بود، با ارائه نظریه مدیریت علمی خود گامی اساسی در جهت علمی نمودن مدیریت کسب و کار برداشت. نکته کانونی در نظریات او کارآیی است و به نظر او تمام امور باید در جهتی سامان یابد که کارآیی در سازمان به حداکثر ممکن برسد. از دیدگاه او مکانیزمهای کارسنجی (مطالعه کار) همچون زمانسنجی و حرکتسنجی، ابزاری اساسی در جهت تضمین کارآیی در سازمان هستند که این امر منجر به استانداردسازی میشود. این استانداردها، وظایف افراد را مشخص میکنند و براساس آن میتوان افراد را تشویق و تنبیه نمود. اگر افراد از استانداردها تجاوز نمودند، باید با استفاده از مکانیزمهای مادی(مالی) مورد تشویق قرار گیرند و عملکرد آنها براساس کارآیی سنجیده شوند نه صرفا حضور فیزیکی. تیلور مطالعات خود را در زمینه زمانسنجی و حرکتسنجی، به مثابه راهی برای تعریف و بهینهسازی «واحدهای مستقل نیروی کار تخصصی» آغاز کرد و از این طریق تلاش نمود تا کارآیی در سازمانها افزایش یابد. مکتب «تیلوریسم» فاقد بصیرت جامعهشناسی است؛ چرا که متغیرهای رفتار سازمانی را نادیده گرفته است.
نظریه اداری
برعکس فردریک تیلور که تجربههای کاری خود را از کارگری آغاز کرده و در سطوح پایین سازمان سابقه داشت، هانری فایول برخاسته از طبقهای مرفه و در آغاز کار از تحصیلات دانشگاهی برخوردار بود. وی پس از سی سال تجربه کاری و در سمت مدیرعامل یک شرکت بزرگ فولادسازی فرانسه، اندیشههایش را به سال ۱۹۱۶ در کتابی با عنوان «مدیریت عمومی و صنعتی» مطرح کرد. از ویژگیهای فایول یکی این است که در برشمردن فعالیتهای هر سازمان جای ویژهای برای مدیریت در نظر گرفته و این خود سرآغاز بررسیها و پژوهشهای گسترده آینده در این زمینه گردید. دیگر آنکه وی مبتکر ساخت سازمانی میباشد و این نیز به نوبه خود اثر شگرفی در سازماندهی کارها داشته است. فایول هر سازمان را به گونه پیکری میدید که از شش فعالیت عمده تشکیل یافته است:
۱- امور فنی (ساخت و جابهجایی فرآوردهها)
۲- امور بازرگانی (خرید، فروش، ...)
۳- امور مالی (تامین و بهکارگیری سرمایه ...)
۴- امور ایمنی (نگهداری و حمایت از اموال افراد)
۵- امور حسابداری (نگهداری حسابهای سود و زیان، ترازنامه)
۶- امور مدیریتی (برنامهریزی و استراتژی، سازماندهی، فرماندهی، هماهنگی و کنترل)
هانری فایول توجه به همه امور یادشده را بسیار ضروری دانسته و گروه ششم را از وظایف ویژه مدیران میدانست. به نظر وی، تواناییهای مورد نیاز مدیران در سطوح گوناگون متفاوت است و در حالی که مدیران رده پایین سازمان بیشتر به آگاهیهای فنی نیازمندند، مدیران ارشد به آگاهیهای عمومی و مدیریتی نیاز دارند.
دیوانسالاری از دیرینهترین و شناختهشدهترین روشهای اداری و مدیریت است که همچنان سایه خود را بر بسیاری از سازمانهای امروزین گسترده دارد. در سالهای پایانی سده نوزدهم و آغاز سده بیستم جامعهشناس برجسته آلمانی ماکس وبر، بر آن شد تا دریابد که سازمانها و دیوانسالاریهای بزرگ چه اثرهایی بر زندگی مردم و جوامع دارند. وی سازمانهای نظامی و غیرنظامی فراوانی را بررسی نموده و به شناسایی ویژگیهای عمدهای در آنها دست یافت. وبر میگوید که ایجاد سازمانها تلاشی برای هر چه منطقیتر و قابل پیشبینیتر کردن کار و فعالیتها به وسیله تعیین معیارهای مناسب میباشد و دیوانسالاریها سازمانهایی هستند که نه تنها منطقی و بلکه از مشروعیت کافی نیز برخوردارند. تجربههای سالیان درازی نشان داده است که ماکس وبر بسیار خوشبینانه به موضوع نگریسته و یک دیوانسالاری آرمانی را در نظر داشته است.
دیوانسالاری نوین، سازمان و تشکیلاتی است که از راه ایجاد معیارها و هماهنگ نمودن کار افراد در اجرای وظایف گوناگون، بیشمار و پیچیده اداری به کار گرفته میشود. ماکس وبر دیوانسالاری را ساختار رسمی «اختیار» و نظام مشروع کنترل اجتماعی میداند.
ماکس وبر ویژگیهای عمومی مدل دیوانسالاری موردنظر خود را پنج تا میداند:
۱- تقسیم کار و تخصیص
۲- جهتگیری غیرشخصی
۳- سلسلهمراتب اداری
۴- قواعد و مقررات
۵- جهتگیری شغلی
منبع:کتاب مدیر- انتشارات کتاب طلایی جامع- انتشارات آگاه